هرودوت درباره مادها مینویسد: «مادها پیشتر بهطور عام، آریا نامیده میشدند.»
۱- داریوش در کتیبه بیستون، آورده: «این نبشته من {است} که من کردم و به {زبان} آریایی بود …» در این کتیبه، آریایی نام زبانی است که کتیبه بدان نوشته شده و داریوش از تعلق خود به یک گروه زبانی یا مردمِ همزبان، سخن میگوید و نه بیشتر.
در سرودهای مذهبی اوستا (یشتها) نیز واژه آریایی آمده است. تاریخ سرودن این یشتها هر زمانی که باشد و منسوب به هر سرزمینی که باشد، نکتهای درباره مشخصات «جسمانی» آریاییان نمیتوان در آنها یافت.
نکته جالب، این که در آثار باستانشناسان و مورخانی که درباره تاریخ شرق، تحقیق میکنند بهطور عمده سخن از «قوم» یا «اقوام» آریایی در میان است و کمتر کسی واژه «نژاد» را بهکار میبرد. این در حالی است که در نوشتههای ادبا، سیاستمداران، داستانسرایان و نژادپرستان، {عمداً} بر واژه «نژاد» تکیه میشود.
بنابراین به استناد نوشتههای هرودوت و کتیبههای داریوش و … نمیتوان از «نژاد» آریا و صفات فکری، جسمانی، اخلاقی، فرهنگی و غیره که ویژه آریاییان باشد سخن گفت.
۲- طبیعتاً در میان افراد «قوم» آریا مانند همه اقوام جهان، همزمان انسانهای شریف و شریر، راستگو و دروغگو و … وجود داشتهاند. بدین سبب، خیالپردازی شیرین و شاعرانهای خواهد بود اگر کسی از تعلق احتمالی بدان «قوم»، قرین افتخار شود. پیدایش، توسعه و تکامل دانش، فرهنگ، هنر، اقتصاد، سازمانهای اجتماعی و اندیشههای سیاسی و فلسفی در جهان، حاصل نبوغ یک «قوم» که از جانب خداوند یا تاریخ، برگزیده شده باشد نیست.
۳- با ارائه فرضیههای نژادی در علوم طبیعی و سپس تعمیم آن به علوم اجتماعی و تاریخ و ردهبندی گروههای انسانی برپایه ویژگیهای جسمانی، اطلاق صفات «برتر»و «پست» به نژادها از قرن هجدهم در اروپا آغاز گردید. بنابراین نمیتوان ایرانیان قدیم را متهم به داشتن تفکرات «نژادی» دانست {و دامن زدن به این تفرقهافکنی، متأسفانه دستپخت روشنفکران معاصران ماست.}
مطلب بالا برگرفته شده از کتاب: «نادرستی فرضیههای نژادی» نوشته: «شاپور رواسانی» ناشر: «اطلاعات» – غیر از بخشهای داخل {}
***
۴- همانگونه که قائل شدن برتری برای نژاد آریایی، زاییده ذهنهای بیمار و مُغرض بوده است، مفاهیمی چون پانتُرکیسم، پانکُردیسم، پانعَربیسم و جداییطلبی بلوچها و … نیز از اندیشه کوتاه افراد کمسواد و در عین حال، نادان و جوگیری تراویده است که طرفدارانی ناآگاهتر و قابل ترحمتر از خود را بر گردشان جمع کردهاند.
۵- ایران بدون آتروپاتگان (آذربایجان) اصلاً معنی ندارد؛ کردهای سنندج، کرمانشاه و ایلام هموطن ما هستند؛ عربهای خوزستان ایرانیاند نه عراقی، بلوچهای ایرانشهر، سراوان، خاش و میرجاوه پاکستانی نیستند؛ ترکمانهای گنبد کاووس و بندر گز، شهروند کشور ترکمنستان نیستند. غیورتر از لُرها اصلاً سراغ دارید؟
۶- هر کسی که به جوکهای قومیتی بخندد، جدای از بروز دادن عمق نادانی خود جلوی دیگران، به همان اندازه که سازنده چنین ادبیات سخیفی بیخِرَد است، او نیز در گناه گلآلودکردن چشمه زلال ایران شریک است.
***
هموطن!
از همین امروز تصمیم بگیر کسی رو «مسخره» نکنی بهویژه جلوی بچهها که مثل آیینه، رفتار بزرگترها را باز میتابانند. نیک بودن خیلی هم کار سختی نیست وگرنه بیانصافی آسان است و همه بلدند و میتوانند پرخاشگر باشند.
این همه بداخلاقی نسبت به همدیگر برای چیست؟ چرا اصلیترین دغدغه روزانه بسیاری از ما کندن هرچه بیشتر از دیگران است؟ چرا ما تا این حد از هم متنفر شدهایم؟ بابت چه؟! … و خدای داند که قرار است به کجا برسیم.
نادرستی نژادپرستی ایرانیان
اشتراک گذاری